• وبلاگ : آدمي را آدميت لازم است
  • يادداشت : امت اسلامي بايد به خروش آيد!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
    • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + هادي 

    سلام

    حالا با اين وضعيت هاي نا ارام براي مسلمانان جهان و سكوت اعراب بعضي ها تو همين كشور خودمون به جاي تحريم اين توهين ها به پيامبر به دنبال جرياناتي هستند تا به منافع خودشون برسن و كار امثال عربها را ميكننند.

    + امير حسين مجيري 

    سلام

    چقدر پراکنده گويي کردي؟ خوب نيست آدم موقع عصبانيت مطلب بنويسه. وگرنه حاصل ميشه مثل کار شما. در هر صورت اگر لينک مي گذاشتي خيلي خوب بود. ما هم نفهميديم بالاخره بايد بذاريم يه مشت سني رو بکشن يا نه!!

    يا علي

    خداحافظ

    + جعفر لك زايي 
    روزي مردي ثروتمند پسر کوچکش را به يک ده فقير برد تا به او نشان دهد مردمي که در آنجا زندگي مي کنند چقدر فقيرند.آنها يک شبانه روز را در خانه ي محقر يک مرد روشتايي به سر بردند.
    در راه بازگشت و در پايان سفر مرد از پسرش پرسيد:"نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟"
    پسر پاسخ داد :"عالي بود پدر."
    پدر پرسيد:"آيا به زندگي آنها توجه کردي؟"
    پسر گفت:"فکر مي کنم!"
    و پدر پرسيد:"چه چيزي از اين سفر آموختي؟"
    پسر اندکي فکر کرد و گفت:"فهميدم که ما در خانه يک سگ داريم و آنها چهار تا.ما در حياطمان فواره داريم ولي آنها رودخانه هاي بي انتها را دارند.ما در حياطمان فانوسهاي تزييني داريم و آنها ستارگان را دارند.حياط ما به ديوارهايش محدود مي شود اما باغ هاي آنها بي انتهاست."
    در پايان که زبان پدر بند آمده بود پسر افزود:"ممنونم پدر که به من نشان دادي چقدر فقيريم."